قدم:150 سآنتي متر؛)وزنم:36 كيلو:(من فكـر كردم خيلي چاقم ولي دكتر گفت نه ايده آلش و مناسبش تآزه بآيد38 كيلو باشي=)!
+هه:)آقآي ظريف اومد اينجآ:)باباُ همكارآشم رفتن به پيشوآز:))من خيل خوشم مياد از آقآمحمدجوآد؛))!
+امروز مدرسه عآلي بود:)امتحآن ريآضي هم عآلي تر بود؛))!كلا روز خوبي بودُ پر از خنده و شادي با همكلآسيآ؛)باورم نميشه 4 روز بيشتر اينجآ مدرسه نميرم:"(!دلــــم خــيــلـي تنــگ ميشــِه وآسِــه دوسـتــآم؛"(!+
جواب من؛فاطمه خانوم بهتر بود آدرس ميزاشتين تا بيشتر توجيهتون كنم:)!واسه من اينكه شما باور كنيد يا نكنيد،اصلا مهم نيست:)!چون من دارم واسه خودم زندگي مو ميكنم:)!و اينكه شايد شما باور نكنيد من وين هستم،ولي كلي دوستاي خوب دارم كه باور ميكنن كه وين هستم:)شايد وين و اتريش به نظر شما سركآري باشه ولي لازم به ذكره كه من الان دارم توش زندگي ميكنم:)!
اونقدر كوفته فكر نيستم كه بيام دروغ بگم و پز بدم كه من خارجم!نه!من ارزو دارم اين٤ سال زودتر بگذره و برگردم به وطن خودم،به جايي كه بهش تعلق دارم؛)!اميدوارم قانع شده باشيد:)بازم نظر بزارين خوشحال ميشم:)
+نظري داشتين پست پايين:)
+فدآيي داري موموني بزرگم:*
+دوشنبه،بعد از مدرسه،مامي ـه محي زندگيد كع بيآيين يه ايستگآه كه باهم بريم دكتر،وقت بگيريم وآس آزمآيش:|!بآ هم رفتيم،يه جآ دُنــَر فروشي بود،هر دو تامونم گشنه:|محي گفت:آغآ من گشمنه بريم بخريم؟؟محي ٢ يورو داشت:|ديديم پولمون نميرسه به دُنـَر.:/منم ديدم تو ميفم يه ٢ يورويي دارم:)من كع آلمآني بلد نيستم،به محي گفتم:بپرس ببينم حلآله؟پرسيد گفت اره؛)ما داشتيم حرف ميزديم باهم،اقاهه گفت؛ايرآني هستين؟گفتيم؛آره:)بهمون داد،تو ايستگاه نشستيم و خورديم مثِ گدآ گشنه هآ=))!داديم نصفش كنن البته:)خييلييي چسبيد لامصب:|!من بازم دلم ميخواست،فك كن،يه ربع داشتيم ميخورديم و مامانِ محدث ـه تو ايستگآه منتظر:\بعد وفتيم دكتر و آزمآيش نوشت برامون:/
+و امآ امروز،آزمآيش خون زهــرآ و محـدثـِه:خب،چون نزديكـ خونه محي اينا آزمآيشگآه خوبي نبود،اومدن كنار خونه مآ:|منم نآشتآ بودم،ولي ديشب نوشابه خوردم،فك كنم قندم بره بالا ولي خب خودم و مامانم ميدونيم واس چه قندم رفته باـلـآ:}اول اسم منو صدا زد لامصب من نيدونم چرآ:|من رفتم رو صندلي نشستم:|چقدر مهربون بود سرنگ زن=)!گفت مامانت اگه ميخوايي بياد؛)من هندزفري بردم آهنگ گوش بدم كه به آهنگم نرسيد حتي:|!فقط ميگفتم؛اوه مآي گآد=)!ولي خيليم خوب بود:)قابل توجه"ريحـون"خانوم كه گف ترسو؛)!ايضـا عروس سرتقم[كوثـري:*]به خوبي و خوشي تموم شد و وسلآم:|
+روزي كه جشن داشتيم،جشن تكليف كلاس سوميا هم بود:|معلمشون كيكـُ آش درست كرده بود:)!همه داشتن بيرون ميخوردن،ما هم تو كلاس بوديم:)!يه دفعه به سرمون زد كه پسراي كلاس،دختر بشن=)!پسرا دستمال گردن كه نه،يه جوريي شال گردن پوشيده بودن،اونا رو انداختيم رو سرشون:)!اسمآشونم:شهنـآز* و مهنـآز=)!كلي چرت و پرت ميگفتيم و حسابي ميخنديديم با شهنآز و مهنآز:)!ليلا داش آهنگ برسونمت رو ميخوند،شهنآز هم يكم قر ميداد{خييليي خفيف=)!}يه دفعه مامان يكي از كلاس سوميا اومد تو كلاس!خنـدِه،خندِه،خـنده=)هي مسخره بازي درميآورديم:)شهنآز مثلا با ليلآ داشتن راه ميرفتن،من گفتم:شومآ چه نسبتي با هم دارين؟بازم خنده،خنده،خنده؛)يع دفعه معلم عزيييزمون اومد،من گفتم:آقآي{سآنسـور}دآنش آموز جديد داريم؛شـَهتا اومدم بگم شهنآز،پام ليز خورد و به عقب خوودم زمين.بازم همه خنديدن=)!كلا روز خوبي بود جشن دهه فجر:*
+الآن كه فكر ميكنم،شخصـيـت عمـآد و عـلي رو بيشتـر از شهنـآز و مهنـآز دوست دآرم:*
+فردا،يني ١٧ بهمن،برنامه داريم،قراره بوي گل سوسن رو بخونيم:)!يكي از بچه هاي دبيرستاني،ارگُ درآم آورده،با اون ميخونيم:]!يه جورايي كنسرته=)!
لباس نوشت:لباسم تصويب شد=)!قراره فردا،يكـ دخترِ اروپاييه خوشگل و خوشتيپ بره مـَرّسه:)اعتماد به نفسم از پهنآ تو حلقتون=)!
درباره این سایت